اخبار روز

درددل‌های زنی که از خیانت‌های شوهرش به ستوه آمده است

اگرچه اختلاف های اخلاقی و اعتقادی من و همسرم از همان روزهای آغازین زندگی مشخص شد ولی من همه رفتارهای نابه‎هنجار شوهرم را تحمل می کردم چرا که طلاق در خانواده ما مفهومی زشت و ناپسند داشت و …

به گزارش روزنامه خراسان،این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که در گرداب رفتارهای خیانت بار شوهرش دست و پا می زد و برای رهایی از وضعیت اسفبار راهی کلانتری شده بود. این زن درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:18سال بیشتر نداشتم که مادرم مرا به داخل حیاط برد و  از خاطرات گذشته اش تا زمان ازدواج با پدرم سخن گفت و سپس ماجرای خواستگاری را پیش کشید و برایم آرزوی خوشبختی کرد.

خلاصه خیلی زود و درحالی  من و مجید پای سفره عقد نشستیم که من هم عاشق تیپ وقیافه او شده بودم. اما موضوعی که هیچ گاه به آن توجهی نداشتم اختلاف های زیاد اعتقادی بین ما و خانواده همسرم بود. زمانی که برای اولین بار قدم در منزل مادر شوهرم گذاشتم همه آن ها را پای «ماهواره» دیدم که فیلم هایی از ماجراهای خیانت زناشویی را به تماشا نشسته بودند. خواهر شوهرم را به درون آشپزخانه کشیدم ولی او تماشای این فیلم ها را بسیار طبیعی دانست و از من خواست زیاد سخت نگیرم اما هنگام بازگشت از خانه مادر شوهرم با «مجید»به مشاجره پرداختم . با وجود این، او نگذاشت بیشتر در این باره بحث کنم. ولی تفاوت های اخلاقی و اعتقادی ما درحالی آشکارتر می شد که حتی همسرم به مراکز زیارتی قدم نمی گذاشت وهربار که من به مکانی زیارتی می رفتم، او بیرون منتظر من می ایستاد! این درحالی بود که من از همان کودکی با مسجد و حسینیه خو گرفته بودم و در همه مراسم های مذهبی شرکت می کردم. خلاصه با به دنیا آمدن دخترم من در رشته ریاضی به تحصیل در دانشگاه پرداختم و امیدوار بودم شوهرم از رفتارهای ناهنجار خود دست بردارد اما تازه فهمیدم که او گاهی سیگار هم مصرف می کند. هر چقدر اعتراض می کردم که دود سیگار برای دخترمان ضرردارد، باز هم گوشش بدهکار نبود و توجهی به خواسته های من نداشت. شوهرم با آن که تعمیرگاه لوازم خانگی داشت ولی درآمدش برای مخارج زندگی کافی نبود به همین خاطر من در یکی از مراکز فرهنگی به عنوان حسابدار به صورت موقت استخدام شدم تا کمک خرج خانواده باشم اما نمی دانستم در نبود من چه حوادثی در خانه ام رخ می دهد. یک روز که سرزده و زودتر از هر روز به خانه بازگشتم، ناگهان «مجید» را در حال مصرف شیشه دیدم و دنیا روی سرم خراب شد ولی او در همان حالت توهم مرا به شدت کتک زد تا حدی که همسایه طبقه بالا با جیغ و فریادهایم به دادم رسید و مرا از چنگ او نجات داد.

ازآن روز به بعد این اعتیاد لعنتی همه زندگی ام را به نابودی کشاند. دیگر «مجید»حتی به «نازنین»هم توجهی نداشت و مهر وعاطفه از وجودش رخت بربسته بود. حالا او مدام مرا کتک می زد و حرف های زشتی بر زبان جاری می کرد ولی بازهم تحمل کردم چرا که خانواده ام طلاق را بسیار زشت و ناپسند می دانستند. از سوی دیگر هم معتقد بودم اگر یک پدر معتاد بالای سر دخترم باشد بهتر از آن است که پدر نداشته باشد! بالاخره باآن که همواره در جنگ و جدل بودیم ولی گویا این تفاوت های اعتقادی واخلاقی پایانی نداشت چرا که بعد از مدتی فهمیدم  که شوهرم به من خیانت می کند! اگرچه خودم ریشه آن را در فیلم های خیانت باری می دیدم که همسرم از دوران نوجوانی و جوانی با آن ها خو گرفته بود ولی دیگران غفلت از شوهرم را دلیل رفتارهای زشت او می دانستند. با وجود این باورم نمی شد که چگونه یک مرد معتاد و شیشه ای می تواند با برخی از زنان ارتباط داشته باشد و آن ها را با چرب زبانی فریب بدهد!

خلاصه روزگار سختی را می گذراندم و به خاطر دخترم خیلی از رفتارهای دردناک را تحمل می کردم اما در نهایت کار به جایی رسید که او مقابلم ایستاد و گفت:من زنی را به عقد موقت خودم درآورده ام و تو هم به دنبال کارهای طلاق برو!!

با این جملات دیگر نتوانستم درخانه بمانم به همین خاطر به کلانتری آمدم تا مرا راهنمایی کنید اما ای کاش …

با راهنمایی ها و تجربیات ارزنده سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)این زن جوان به مرکز مشاوره آرامش نیروی انتظامی معرفی شد تا اقدامات مشاوره ای و راهکارهای قانونی مورد بررسی های کارشناسی قرار گیرد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

امتیاز شما

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا