پرهام به اتهام وارد کردن ضربه به چشم دوستش و نابینا کردن او به دادگاه آمده است. او از زندگی شخصیاش برای سایت جنایی میگوید.
*چرا دست به چنین کاری زدی؟
نمیخواستم معین را کور کنم من فقط با او دعوا کردم.
*چطور ضربه زدی که باعث کوری او شد؟
مشت کوبیدم. فکر نمیکردم مشتم تا این حد قدرت داشته باشد.
*دعوا برسر چه بود؟
من به دختری علاقه داشتم. شنیدم که معین هم به او پیشنهاد داده عصبانی شدم.
*کسی که به تو چنین حرفی زده بود درست گفته بود؟
نمیدانم. کار به آنجا نرسید ما درگیر شدیم.
*چند سال داری؟
22 سال
*با این سن کم باید در زندان بمانی و قطعا حبس تو کوتاه مدت هم نیست.
متاسفانه درست است.
*خانوادهات چه میگویند؟
میگویند آخر چرا به خاطر یک دختر چنین کاری کردی. درست هم میگویند.
*اگر دوستت درخواست قصاص بکند چه؟
وکیلم گفته امکان قصاص نیست ولی به نظر قاضی بستگی دارد نمیدانم باید چه کنم.
*تو دوستت را بیچاره کردی او تا آخر عمر یک چشم ندارد.
پشیمانم و عذرخواهی کردهام.
*با عذرخواهی تو که چشم او برنمیگردد.
من تاجایی که بتوانم خسارت میدهم واقعا اشتباه کردم و پشیمان هستم.
*از آن دختر که به خاطرش دعوا کردی خبر داری؟
نه خبر ندارم. من زندانی هستم و او هم پیش خانوادهاش است. این مدت ارتباطی با هم نداشتیم.
*فکر میکنی بتوانی رضایت بگیری؟
فعلا که معین و خانوادهاش اصلا اجازه صحبت به ما نمیدهند.