زنم خودش را با خواهرانم مقایسه می‌کند؛ دیگر با او زندگی نمی‌کنم
سعید سه سال قبل ازدواج کرد و زندگی پر از حاشیه‌ای با همسرش دارد. او مدتهاست که از همسرش جدا زندگی می‌کند و حالا می‌خواهد به صورت قانونی هم از لیلا جدا شود. سعید برای سایت جنایی از دلایل جدایی می‌گوید.
*چطور با همسرت آشنا شدی؟
در یک مراسم عروسی لیلا را دیدم و عاشقش شدم. از همان جنس عشق در نگاه اول.
*چقدر لیلا را می‌شناختی؟
زیاد او را نمی‌شناختم. نسبت خیلی دوری با هم داریم. در عروسی یکی از اقوام در شهرمان او را دیدم.
*خانواده‌ات به این ازدواج راضی بودند؟
پدر و مادرم می‌گفتند این خانواده به درد ما نمی‌خورند اما من عاشق لیلا شده بودم و تصمیم به ازدواج با او داشتم. در نهایت هم خانواده‌ام قبول کردند.
*اختلاف شما به چه دلیل است؟
اختلافات ما به خاطر رفتار لیلا با خانواده من است. بعد از اینکه عقد کردیم لیلا در خانه ما زندگی می‌کرد. من دو خواهر بزرگ دارم و جا برای همه ما نبود. لیلا در اتاق من می‌ماند و جمعیت زیاد باعث شده بود که اختلافاتی بین ما باشد. با اینکه لیلا مرتب با خواهرانم دعوا می‌کرد، من طرف همسرم را می‌گرفتم. بعد از عروسی هم فکر می‌کردم این اختلافات کم می‌شود اما بدتر شد و در نهایت کار به اینجا کشید.
*چرا همسرت با خانواده‌ات مساله دارد؟
من با لیلا به خاطر عشق ازدواج کردم اما او مدام خودش را با خواهران من مقایسه می‌کند. خواهران من تحصیل‌‌کرده هستند و برای همین هم شرایط زندگی آنها با لیلا فرق دارد؛ اما لیلا می‌خواهد استقلال آنها را داشته باشد به همین خاطر من را اذیت می‌کند.
*بچه هم دارید؟
بله دختر یک ساله داریم؛ اما همسرم اصلا به بچه توجهی ندارد.
*لیلا چه می‌کند که تو قصد طلاق داری؟
او به خانواده من فحش می‌دهد. به مادرم بی‌احترامی می‌کند. به بهانه مسافرت مدام به خانه مادرش در شهرستان می‌رود و گاهی من دو ماه دخترم را نمی‌بینم.
*نظر همسرت درباره طلاق چیست؟
او راضی به طلاق نیست و خیلی ناراحت است اما من دیگر خسته شده‌ام. دیگر عشقی میان ما نیست او همه حرمت‌ها را از بین برده است. من تحمل اینکه به مادرم فحش بدهد ندارم؛ اما همسرم وقتی عصبانی می‌شود این کار را می‌کند و بعد عذرخواهی می‌کند. من آدم فحاشی نیستم و جواب نمی‌دهم.
*تکلیف بچه چه می‌شود؟
دادگاه گفته چون کوچک است به مادرش می‌دهد. مخالفتی ندارم هفته‌ای یکبار می‌توانم بچه را ببینم و این کار را می‌کنم. با اینکه شرایط برایم سخت می‌شود اما حتما به دیدن بچه‌ام می‌روم. وقتی بزرگ شد بچه را از لیلا می‌گیرم. من از زندگی با این زن کاملا قطع امید کردم.
