اخبار روز

سرگذشت تلخ دختر فراری؛ پدرم زن گرفته بود و من را نمی‌خواست

دختر جوان می‌گوید کارهای پدرش باعث فرار او شد و حالا هم نمی‌خواهند به خانه پدری بازگردد.

مریم مدتی است که از خانه فرار کرده است. او سالهای کودکی را تنها زندگی کرده است. این دختر جوان در گفت‌وگو با سایت جنایی از روزهای سخت زندگی‌اش و آرزو برای آرامش می‌گوید.
*چرا از خانه فرار کردی؟
پدرم خیلی اذیتم می‌کرد. همیشه تحقیر می‌شدم دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم.
*چرا با پدرت مشکل داشتی؟
وقتی که من دو ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادرم بزرگم از من مراقبت می‌کرد. پدرم من را به مادرش داده و خودش ازدواج کرده بود. هفته‌ای یکبار می‌آمد و به من سر می‌زد. ۱۰ ساله بودم که مادربزرگم فوت کرد. از آن به بعد در خانه مادربزرگم تنها زندگی می‌کردم، تا یک سال قبل که پدرم و عموهایم تصمیم گرفتند خانه مادربزرگم را بفروشند و من به خانه پدرم رفتم. او حالا دو بچه و همسر دارد و من را دوست ندارد. همیشه طرفداری بچه‌های دیگر را می‌کند و با من دعوا می‌کند.
*درس خوانده‌ای؟
من تا کلاس ۶ درس خواندم بعد از آن دیگر مدرسه نمی‌رفتم.
*بعد از فوت مادربزرگت کاملا تنها زندگی می‌کردی؟
بله.
*چطور غذا درست می‌کردی؟
کار خانه بلد بودم. مادربزرگم به من یاد داده بود. ما زندگی خوبی با هم داشتیم. من کار خانه انجام می‌دادم و بعضی وقت‌ها هم آشپزی می‌کردم. بعضی وقت‌ها هم همسایه‌ها به من سر می‌زدند.
*مادرت کجاست؟
خبر ندارم او هیچ وقت سراغ من نیامد.
*چرا از خانه فرار کردی؟
از رفتارهای پدرم خسته شدم. با خودم گفتم از خانه‌اش می‌روم تا دیگر او را نبینم و هم او راحت باشد هم من، اما در خیابان زندگی کردن خیلی سخت است.
*می‌خواهی برگردی؟
ترجیح می‌دهم در یکی از خانه‌های امن زندگی کنم، کار یاد بگیرم و برای خودم کاری بکنم. خانه پدرم جای من نیست. درخواستم را به قاضی گفته‌ام. امیدوارم بتوانم روی پای خودم بایستم.

 

امتیاز شما

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا