اخبار روز

شوهرم اضافه وزن دارد، طلاق می‌خواهم

زنی جوان به دلیل چاق شدن شوهرش با او دچار اختلاف شد و درخواست طلاق داد.

نازیلا و شهروز بعد از ۲ سال زندگی مشترک، کارشان به جدایی کشیده شد. نازیلا به‌دلیل اضافه‌وزن شوهرش به‌شدت عصبانی بود. دعوای این زوج به‌علت چاقی مرد جوان، درنهایت یکی از پرونده‌های طلاق در دادگاه خانواده شد.
به گزارش جام جم، وقتی این زوج مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفتند، قاضی از آنها علت درخواست جدایی را پرسید. زن جوان رشته‌کلام را در دست گرفت و درباره ماجرای زندگی‌اش گفت: سه سال پیش با شهروز آشنا شدم. شهروز همکارم بود و در محل کارمان عاشق هم شدیم. شهروز از همان روزهای اول اندام خیلی خوبی داشت و به ورزش و خورد و خوراکش توجه می‌کرد. من هم خودم ورزشکار هستم و هر روز به باشگاه می‌روم. برای همین از این خصوصیت شهروز خیلی خوشم آمد. ما بعد از یک‌سال آشنایی با یکدیگر ازدواج کردیم و خیلی زود زندگی‌مان زیر یک سقف آغاز شد. از همان روزهای اول، کم‌کم شهروز باشگاه رفتن و ورزش را کنار گذاشت. دیگر به سلامتی و خورد و خوراکش هم اهمیت نمی‌داد. از صبح که بیدار می‌شد، تا شب هرچه دلش می‌خواست، می‌خورد؛ حتی غذاهای چرب‌می‌خورد. در صورتی‌که شهروز اغلب سبزیجات می‌خورد و به سلامت و اضافه‌وزنش بسیار اهمیت می‌داد.
در این مدت بارها به او هشدار دادم ولی شهروز آن‌قدر تغییر کرده بود که اگر به خانه می‌آمد و می‌فهمید غذا کم‌کالری است، عصبانی می‌شد و از بیرون غذا می‌گرفت. خودم هم خیلی تعجب کرده بودم که چرا شهروز آن‌قدر عوض شده است. حتی او از من هم می‌خواست با هم غذا بخوریم و هر‌بار که می‌خواستم غذای سالم بخورم، کلی غر می‌زد و درگیری راه می‌انداخت. همه اینها به کنار، شوهر من در این مدت ۵۰ کیلو اضافه‌ وزن پیدا کرد؛ جوری که دیگر نمی‌شناختمش؛ هرکس او را می‌دید، تعجب می‌کرد. دیگر دلم نمی‌خواست با او جایی بروم. در این مدت هرچه سعی کردم او را دوباره به دوران گذشته برگردانم، فایده‌ای نداشت. تازه شهروز سعی داشت مرا هم تغییر دهد؛ در صورتی‌که من از این سبک زندگی بیزارم. همین باعث شد که تصمیم بگیرم برای همیشه از شوهرم جدا شوم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی وقتی زندگی مشترک‌مان شروع شد، آن‌قدر بدبختی داشتیم که دیگر نمی‌توانستم به باشگاه و غذای سلامت فکر کنم. اینها برای دوران مجردی بود. من از صبح تا شب داشتم کار می‌کردم و سرم شلوغ بود. دیگر نمی‌توانستم به این مسائل فکر کنم. در صورتی‌که همسرم تصور می‌کرد هنوز مجرد است. از زندگی‌مان می‌زد و به باشگاه می‌رفت. مرتب غذاهای کم و سبزیجات درست می‌کرد، یا مثلا وقتی خسته از سرکار برمی‌گشتم، می‌گفت امشب غذا نداریم. حتی اجازه نمی‌داد من هم غذا بخورم. ما هر شب سر این موضوع با هم درگیر بودیم و من دیگر از دست غر زدن‌های او خسته شدم. او به‌جای این‌که به مسائل دیگر زندگی‌مان فکر کند، مرتب به این‌جور مسائل گیر داده است. من هم دیگر خسته شدم و تصمیم گرفتم برای همیشه از این زن جدا شوم.
در پایان نیز قاضی سعی کرد، این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در فرصت پیش آمده با یک مشاور خانواده مشورت کنند.

امتیاز شما

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا