اخبار روزخبر اصلی

شوهرم بی‌محلی‌ می‌کند، طلاق می‌خواهم

سالها شروع از زندگی مشتر ک ناصر و لیدا گذشته است. آنها تصمیم گرفته‌اند از هم جدا شوند، آن هم در روزهایی که لیدا با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کند. لیدا از دلایل این جدایی برای اعتمادآنلاین می‌گوید.

*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟

18 سال زیر یک سقف زندگی کردیم اما کاملا با هم غریبه بودیم.

*چطور با هم آشنا شدید؟

من یک سال قبل از ازدواجم با پدر و مادرم از روستا به تهران آمدم و در حاشیه تهران زندگی‌مان را شروع کردیم. خانواده ناصر هم همسایه ما بودند. آنجا بود که با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم.

*همسرت چه شغلی دارد؟

اول کارگری می‌کرد. بعد شد اوستاکار و حالا در یک کارگاه جوشکاری کار می‌کند و درآمد خوبی دارد.

*چند فرزند دارید؟

یک دختر داریم. بعد از به دنیا آمدن نیلوفر دیگر بچه‌دار نشدیم. ناصر می‌گفت خرج بچه بالاست.

*در صحبت‌هایت گفتی با شوهرت از ابتدا غریبه بودی؛ چرا؟

ما سنتی ازدواج کردیم. هیچ عشقی بین ما نبود و بعد از ازدواج هم هیچ وقت ناصر به من به چشم همسرش نگاه نکرد. انگار زنی بودم که برای به دنیا آوردن بچه با او وصلت کرده بودم. او بیشتر اوقات را بیرون از خانه بود.

*درباره اینکه چرا به تو محل نمی‌گذارد با او صحبت کرده‌ای؟

بله بارها و بارها. می‌گفت برای من و نیلوفر کم نگذاشته و من بهانه می‌گیرم ولی اینطور نبود او هیچ وقت به من محبت نمی‌کرد.

*چرا؟

بعدها فهمیدم قبلا عاشق دختری دیگر بوده و مادرش با این ازدواج مخالف کرده است. به همین دلیل هم من را محل نمی‌داد.

*ظاهرا بیمار هستی. چرا با این وضعیت می‌خواهی طلاق بگیری؟

من به مریضی سختی مبتلا هستم و هزینه‌های درمانم زیاد است. ضمن اینکه به مراقب نیاز دارم. در تمام این مدت حتی یکبار هم همسرم برای دکتر رفتن من را همراهی نکرده است. همیشه دخترم یا مادرم کنارم بودند و هزینه درمانم را هم پدرم داده است. مردی چنین بی‌عاطفه فقط اسم شوهر را دارد. دیگر این زندگی فایده‌ای ندارد.

*شوهرت راضی به طلاق هست؟

او هیچ حرفی نمی‌زند. حتی در دادگاه حاضر نشد. جواب تلفن‌های من را هم نمی‌دهد و فقط با دخترم در ارتباط است.

امتیاز شما

برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا