شوهر بیمسئولیتم میگوید به اجبار با من ازدواج کرد
راضیه تصمیم دارد از همسرش جدا شود. او مدتی است که خانه شوهر را ترک کرده و حالا درخواست داده تا شوهرش نفقه پرداخت کند. راضیه برای سایت جنایی از دلیل تصمیمش صحبت میکند.
*چند سال است ازدواج کردهای؟
6 سال قبل ازدواج کردیم. یک سال عقد بودیم وبعد عروسی کردیم.
*بچه هم دارید؟
بله دو دختر داریم.
*چرا میخواهی از شوهرت جدا شوی؟
ما هیچ آرامشی در زندگی نداریم. وقتی هر دو عذاب میکشیم و به بچهها هم عذاب میدهیم چرا باید به این زندگی ادامه بدهیم؟
*به هر حال دو فرزند داری. جدا شدن شما روی آنها تاثیر خواهد گذاشت.
بله میدانم اما مطمئنم از شرایطی که حالا دارند بهتر است.
*اختلاف شما به چه دلیل است؟
شوهرم میخواهد مثل یک مرد آزاد زندگی کند. ما دو بچه داریم اما او هیچ تعهدی نسبت به ما ندارد. همیشه به دوستانش به تفریح میرود. یک شب هم نشده شوهر من 12 شب زودتر به خانه بیاید.
*رابطهاش با بچهها چطور است؟
دخترها پدرشان را دوست دارند اما شوهرم هیچ احساس پدری به آنها ندارد. در ماه مبلغی پول میدهد و دیگر نسبت به آنها تعهدی ندارد. بعضی وقتها میشود بچهها یک هفته پدرشان را نمیبینند.
*چرا پیش مشاور نمیروید؟
شوهرم میگوید به اجبار خانوادهاش ازدواج کرده وگرنه مرد ازدواج نبود.
*شما همدیگر را از قبل میشناختید؟
از قبل نمیشناختیم. یکی از همسایهها او را به مادرم معرفی کرد. بعد هم ازدواج کردیم. او فروشگاه لوازم صوتی و تصویری دارد. وضع مالی خوبی دارد اما چیزی که من از او میخواهم پول نیست. مسئولیت است.
*برای دریافت نفقه شکایت کردهای؟
از وقتی خانه را ترک کردم دیگر نفقه به بچهها نداده است. من نفقه بچهها را میخواهم. خودم چیزی نمیخواهم.
*تکلیف بچهها چه میشود؟
آنها با من زندگی میکنند. من به شوهرم گفتهام. البته میگوید اگر بخواهم طلاق بگیرم بچه ها را میگیرد اما میدانم که او توانایی نگهداری از بچهها را ندارد.
*دادگاه چه نظری دارد؟
قاضی ما را پیش مشاور فرستاده؛ اما فکر نمیکنم فایدهای داشته باشد. این زندگی تمام شده است.