پای بساط پدرم معتاد شدم
پسر 20 ساله که به اتهام حمل مواد مخدر دستگیر شده، داستان زندگیاش را تعریف میکند.
آرین پسر 20 سالهای است که به اتهام حمل مواد مخدر بازداشت شده است. پدر معتاد زندگی این جوان را به نابودی کشاند. او برای سایت جنایی از زندگیاش میگوید.
*چقدر مواد داشتی؟
چند گرم بیشتر نبود برای مصرف خودم خریده بودم.
*معتادی؟
بله مواد میکشم.
*چرا؟
از بچگی سر بساط پدرم بودم یا برایش زغال درست میکردم یا مواد میخریدم. پدرم من را معتاد کرد که خودش راحت باشد.
*پدرت چه موادی استفاده میکرد؟
اول تریاک و بعد هروئین.
*بجز پدرت کسی دیگر هم در خانواده شما مواد مصرف میکرد؟
نه. فقط پدرم مواد مصرف میکند. البته مادرم از او جدا شده، من و پدرم با هم زندگی میکنیم.
*چرا با مادرت زندگی نمیکنی؟
چند سال با او بودم، ولی پدرم را خیلی دوست دارم. وقتی مادرم ازدواج کرد شوهرش قبول نکرد من هم پدرم را ببینم هم به خانه مادرم بروم من هم به خانه پدرم رفتم و با او زندگی میکنم.
*چرا مادرت را انتخاب نکردی؟
چون من پدرم را خیلی دوست داشتم. مادرم میخواست من پدرم را نبینم اما پدرم هیچ وقت به من نگفت پیش مادرت نرو اگر پیش پدرم میرفتم میتوانستم هر دو را ببینم اما ماندن پیش مادرم با محروم شدن از دیدن پدرم یکی بود.
*مادرت به خاطر خودت نمیخواسته پدرت را ببینی. نتیجه انتخاب تو این شده که حالا معتاد شدهای.
پدر داشتن خیلی خوب است اما پدر معتاد داشتن درد دارد، دردی که آدم نمیتواند آن را کنار بگذارد.
*چرا پدرت را دوست داشتی؟
همه آن چیزهایی که درباره معتادان و بداخلاقیهایشان میگویند غلط است. پدر من خیلی مهربان است. او خیلی من را دوست دارد و اصلا نمیگذارد سختی بکشم.
* حالا تا کی میخواهی به اعتیاد و مواد فروشی ادامه بدهی؟
قبول دارم اشتباه کردم نباید مواد میکشیدم. سعی میکنم ترک کنم. بالاخره راهی ندارم یا باید ترک کنم یا بپذیرم که یک روز با مواد میمیرم.