پدرم سختگیر است، از خانه فرار کردم
دختر نوجوان که سابقه چند بار فرار از خانه را دارد، داستان زندگیاش را بازگو کرده است.
ستاره دختر نوجوانی است که ازخانه فرار کرده و با شکایت پدرش شناسایی و بازداشت شده است. این دختر نوجوان برای سایت جنایی، از زندگیاش میگوید.
*چرا از خانه فرار کردی؟
از دست پدرم خسته شده بودم. اصلا دوست ندارم به خانه برگردم.
*با پدرت چه مشکلی داری؟
کلافه شدم. همهاش به من میگوید نرو، نکن! کنترلم میکند. تلفنم را میگیرد. من هم خسته شدم و نمیخواهم در خانه او زندگی کنم.
*بقیه هم مثل تو از کارهایی که پدرت میکند ناراحت هستند؟
مادرم چیزی نمیگوید. دو برادر دارم که پدرم با آنها کاری ندارد. تازه برادرهایم هم امر و نهی میکنند من هم خوشم نمیآید.
*چرا به پدر نمیگویی که از کارهایش ناراحتی؟
چندبار گفتهام. به من میگوید تو پررو شدهای. آخرش هم کار به کتک کاری کشیده است.
*چندبار از پدرت کتک خوردهای؟
نمیدانم. چند باری بوده.
*خانوادهات گفتهاند تو سابقه فرار از خانه و مدرسه داری دفعات قبل چرا فرار کردی؟
همین چیزها که گفتم. یکبار پدرم خیلی محکم کتکم زد من هم نصفه شبی زدم بیرون و چند روزی خودم را گم و گور کردم بعد که خسته شدم یکجوری کردم که پلیس من را پیدا کند.
*پس خودت بلدی چطوری در معرض دید باشی که تو را بازداشت کنند؟
بله یک چیزهایی میدانم یا اینکه مثلا خودم میروم میگویم من از خانه فرار کردم پلیس هم به پدر و مادرم زنگ میزند.
*گفتی یکبار پدر خیلی محکم تو را کتک زد چرا؟
با پسری دوست بودم. فهمید کتکم زد.
*چطور متوجه شد؟
برادرم خبر داد. خیلی فضول است. یک سال از من کوچکتر است. در راه مدرسه دیده بود.
*فکر نمیکنی این کارها برای سن تو خیلی زود است؟
مگر فقط من این کار را میکنم!
*درس میخوانی؟
در حد شاگرد متوسط هستم.
*چرا سعی نمیکنی با درس خواندن و پیشرفت کردن مستقل شوی؟
تا آن موقع چه کنم! من میخواهم زندگی کنم.
*اگر خواستگار داشته باشی ازدواج میکنی؟
نه! من هنوز سنم خیلی کم است.
*پس میدانی که فعلا در سن ازدواج و عاشقی نیست؟
بله میدانم سن ازدواج نیست.
*حالا میخواهی چه کنی؟
پدرم تعهد بدهد که من را نمیزند و با من کاری ندارد من هم به خانه بر میگردم اگر باز هم بخواهد من را بزند میروم بهزیستی.