زن فراری: پدرم میخواست برای دومین بار به زور ازدواج کنم
ستاره مدتی است که تنها زندگی میکند. او با شکایت پدرش مواجه شده است. ستاره برای سایت جنایی از زندگی سختی که تحمل میکرد، میگوید.
*چرا از خانه فرار کردی؟
من مدتی است از خانه فرار کردم. چون پدرم خیلی آزارم میداد. دیگر تحمل او را نداشتم.
*چه مدتی است که با هم درگیر هستید؟
من از بچگی با پدرم درگیر بودم. او خیلی من را اذیت میکرد. همیشه کتک میخوردم. من به خاطر پدرم دست به کارهای خطرناکی زدم.
*پدرت چطور تو را اذیت میکرد؟
او از بچگی من را کتک میزد و من هم مجبورشدم شوهر کنم.
*چه زمانی ازدواج کردهای؟
یکبار وقتی 14 ساله بودم شوهر کردم. شوهرم معتاد بود و من را اذیت میکرد به همین خاطر هم طلاق گرفتم و به خانه پدرم برگشتم؛ اما شرایطم بدتر شد. او بیشتر از قبل من را کتک میزد و میخواست من را به مردی که هم سن خودش بود شوهر بدهد که فرار کردم.
*چرا با مادرت در این باره حرف نزدی؟
من مادر نداشتم. وقتی بچه بودم او فوت کرد پدرم همان زمان با زن دیگری ازدواج کرد و بعد از این ازدواج بود که زندگی من دگرگون شد. پدرم از آن زن بچه دارد و اینطوری بود که زندگی من نابود شد. آنها دیگر توجهی به من نمیکردند و نامادری م خیلی اذیتم میکرد. او هرکاری میکرد تا پدرم من را اذیت کند حتی یکبار مواد در کیفم گذاشت.
*اعتیاد هم داری؟
نه معتاد نیستم او در کیف من مواد گذاشت. نامادریام خیلی کارهای عجیبی میکرد همه کار میکرد که من را اذیت کند.
*حالا که خانه را ترک کردی میخواهی چه کنی؟
من به خانه پدرم برنمیگردم. میخواهم مستقل باشم.
*تو شغل و پول داری؟
نه.
*پس چطور میخواهی مستقل شوی
من نمیخواهم به خانه پدرم بروم و این را میدانم.