سختیهای زنی که بعد از اتمام صیغه متوجه بارداریاش شد
زنی جوان که با مردی متاهل ازدواج موقت کرده بود حالا در تلاش است برای فرزندش شناسنامه بگیرد.
ثریا بعد از پایان ازدواجش متوجه بارداریاش شد و حالا برای اثبات نسب و گرفتن شناسنامه برای فرزندش اقدام کرده است. ثریا که همسر دوم مردی ثروتمند بود، برای سایت جنایی از 6 ماه سخت زندگی با این مرد میگوید.
*شوهرت و تو خیلی اختلاف سنی دارید چطور شد که با هم ازدواج کردید؟
من از تنهایی زیاد به ایرج پناه بردم. نمیدانم او چرا با من ازدواج کرد اما من در آن زمان روزهای سختی را میگذراندم.
*چه مدتی با هم زندگی کردید؟
حدود 6 ماه و نیم. در این مدت آنقدر به من سخت گذشت که تصمیم گرفتم هرچه زودتر این ازدواج را تمام کنم.
*در پرونده آمده تو صیغه بودی و عقد دائمی نکرده بودید.
بله. ایرج به من پیشنهاد صیغه داد او گفت اگر خانوادهاش بفهمند که دوباره ازدواج کرده دردسر بزرگی برایش درست میشود به همین خاطر پیشنهاد کرد صیغه کنیم و من هم قبول کردم.
*اگر از خودت بپرسند که کجا اشتباه کردی حرفی داری بگویی؟
من از ابتدا نباید با مردی که 25 سال از من بزرگتر بود وارد رابطه میشدم. من منشی شرکت بودم و ایرج مرد ثروتمندی بود. من از بچگی تنها بودم. با مادرم زندگی میکردم. پدرم در کودکی من فوت کرده بود و من تنها بچه خانواده بودم. وقتی دیپلم گرفتم مادرم هم فوت کرد و من کاملا تنها شدم. دانشگاه رفتم و فوق دیپلم گرفتم و بعد هم در یک شرکت مشغول به کار شدم. خانهای از مادرم مانده بود که در آن زندگی میکردم. مدتی با یکی از همکارانم وارد رابطه شدم. چون خانواده نداشتم، مادرش با ازدواج ما مخالفت کرد و آن پسر هم گفت چون مادرش مخالف است کاری نمیتواند بکند. بعد با ایرج آشنا شدم. من حالا میفهمم با ایرج دنبال پدرم بودم. من هیچ وقت مهر پدری را درک نکرده بودم. میدیدم ایرج با بچههایش مهربان است و فکر میکردم این رفتار را با من هم دارد.
*چرا دچار اختلاف شدید؟
همسرش موضوع را فهمید. دوماه از ازدواجمان گذشته بود که شک کرد بعد هم به سراغ من آمد و کتکم زد. وضعیت خیلی بدی بود. مدتی ایرج از خانه قهر کرد و به خانه من آمد. در تمام این مدت تنش داشتم. تا اینکه یک روز ایرج گفت نمیتواند فرزندانش را بیشتر از این ناراحت کند و بعد از 6 ماه من را ترک کرد.
*مدت صیغه تمام شده بود؟
بله. صیغه تمام شد و او من را ترک کرد.
*کی فهمیدی باردار هستی؟
یک ماه بعد از اینکه ایرج من را ترک کرد و شغلم را از دست دادم متوجه شدم باردار هستم. موضوع را به ایرج گفتم او قبول نکرد. من هم مجبور شدم شکایت کنم تا بتوانم برای بچه شناسنامه بگیرم.
*بچه چند ماهه است؟
تازه به دنیا آمده هنوز دو ماهش تمام نشده اما آزمایش دیانای نشان داد بچه از ایرج است و حالا برای انجام مراحل دیگر برای گرفتن شناسنامه اقدام کردم.
*میخواهی بچه را تنها بزرگ کنی؟
ایرج به من گفت برو خارج خرجت را میدهم همانجا هم بچه را بزرگ کن اما قبول نکردم. این بچه تنها کسی در دنیاست که من را به این زندگی وصل میکند من میخواهم با دخترم زندگی کنم.
*میدانی ممکن است دخترت سختی زیادی بکشد؟
بله میدانم. شاید هم پیشنهاد پدرش را قبول کردم و رفتم اما فعلا فقط میخواهم برای بچهام شناسنامه بگیرم.
*جایی مشغول به کار شدهای؟
تا زمانی که بتوانم بچه را به مهدکودک بدهم در خانه میمانم بعد دوباره دنبال کار میگردم. در این مدت با کار خانگی سعی میکنم زندگیام را اداره کنم.
*خانواده پدرش او را قبول کردهاند؟
من در این مدت درگیری زیاد داشتم. آنها من را به خیلی چیزها متهم کردهاند؛ مخصوصا همسر ایرج. بچهام را هم قبول نکردهاند، اما من ایستادم و برای دخترم مبارزه کردم.